رد شدن به محتوای اصلی

بنشی های اینیشرین: نگاهی اجمالی به آخرین ساخته مارتین مک دونا

 

بعد از حدود پنج سال از آخرین یادداشت من در وبلاگ قبلیم، دیشب بعد از دیدن فیلم مارتین مک دونا تصمیم بر این گرفتم که فعالیتم را در وبلاگ جدیدم ادامه دهم.

همونطور که اشاره شد، فیلم بنشی های اینیشرین از مارتین مک دونا بهانه‌ای شد تا باز امسال هم سینما دوباره زیبایی‌های خودش را به نمایش بگذارد. فیلم روایتگر گفت و گوهای روستاییان اینیشرین در جزیره ای در غرب ایرلند در زمان جنگ های داخلی است. فیلم تاکیید خود را بر روی دو شخصیت اصلی یعنی پادریک و کلم (Colm) گذاشته است. داستان فیلم از جایی شروع می شود که کلم تصمیم می‌گیرد دوستی خود را با پادریک قطع کند. دلیل کلم برای قطع همکاری اما معطوف به مسئله ای مهم تر همچون ماندگاری اسمش در تاریخ است. مسئله‌ای که توسط دوست سابقش پادریک نامفهوم و غیرموجه قلمداد شده و زمینه ساز مشکلات و جر و بحث هایی در میانشان می شود و در انتهای فیلم نیز به اوج خود می‌رسد. بد نیست قبل از ورود به بررسی فرم فیلم، اشاره ای به واژه بنشی نیز بکنم. بنشی در فولکلور ایرلندی، روحی مونث و پیام آور مرگ به اعضای خانواده است. بنشی هم در نام فیلم و هم به طور ضمنی در داستان به صورت پیرزنی به چشم می‌خورد.


فیلم که داستانش روی کاغذ حرف زیادی برای گفتن ندارد، با فرم هنر سینما تبدیل به اثری فراموش نشدنی شده است. گفت و گوهای پادریک با خواهرش و دوست دیوانه‌اش به کامل تر شدن فرم فیلم و هدف کارگردان بسیار کمک کرده است. علاوه بر آن، فیلم برداری فیلم بسیار چشم نواز است. کارگردان با نشان دادن لانگ شات های متعدد به آرام شدن فضایی که بعضاً دیوانه وار هستند کمک شایانی می‌کند. قاب های بینظیری در سرتاسر فیلم به چشم می‌خورد. اولین شب تنهایی پادریک در خانه اش نمونه بارز آن است. از زیبایی های فرم فیلم، توانایی آن در تغییر حس بیننده نیز است. به عنوان مثال، بیننده ای که در ابتدای فیلم مجذوب منظره های جذاب و آدم های ساده روستایی شده، در انتهای فیلم با روستایی سرتاسر ملال آور و آدم های بعضاً دیوانه مواجه هست. که البته می‌تواند بخشی از موتیف اصلی کارگردان یعنی تراژیک کمدی، که در آن شگرد خاصی هم دارد، به حساب بیاید. شگرد مک دونا در فرم و موتیف فیلم، ایجاد موقعیت های طنز در جدی‌ترین صحنه هاست. بزرگترین طنز ماجرا آن است که کلم که در تلاش است در سال های باقیمانده عمرش با دوری از پادریک و با ساخت و نواختن آهنگ های موسیقی عمری مفید داشته باشد، با بریدن انگشت هایش، از این هدفش باز می‌ماند. در عمل او دیگر قادر به ساخت آهنگ و نواختن آن نیست و چه بسا پس از این اتفاق، سال های باقی مانده زندگی‌اش با زمانی که با پادریک دوست او بود از نظر بیهودگی تفاوتی نکند. دیالوگ های فیلم دوستانه و تامل برانگیز هستند و خوشبختانه تدوین آهسته فیلم کمک زیادی به دادن این حس تامل به بیننده می‌کنند. شخصیت های فیلم نامه با کمک این دیالوگ های بی شیله و پیله، به خوبی معرفی می‌شوند. در کنار دیالوگ ها، اکت بازیگران ‌و دقت کارگردان در جزییات صحنه از دیگر نقاط قوت فرم فیلم محسوب می‌شوند. در انتها بد نیست با این قاب زیبا این یادداشت را تمام کنم.





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نگاهی به فیلم اوپنهایمر

تصور کنید قرار است فیلمی از اوپنهایمر، فردی که به پدر بمب اتم معروف است، بسازید. احتمالا بعد‌ از خواندن زندگی‌نامه اوپنهایمر، به مواردی جالب خواهد رسید که مصمم می‌شوید تا در فیلم آینده‌تان نشان دهید و با آن مخاطب خودتان را تحت تاثیر قرار دهید. در آن فیلم قرار است از هیجان پروژه منهتن و رقابتش با آلمان‌ها در ابتدا و سپس با شوروی سخن بگویید. قرار است مخاطب را با این ترفند که نکند آلمان‌ها زودتر بمب به‌دست‌‌آورند و یا نکند جاسوس شوروی اطلاعات دست اول را تحویل استالین دهد مضطرب کنید. قرار است لحظه انفجار بمب اتم در هیروشیما و ناگازاکی را نشان دهید که مخاطب را میخکوب کند. قرار است تأثیر بمب‌های اتمی را بر رفتار و ذهن مردم مخصوصاً دانشمندان پروژه منهتن نشان دهید. قرار است لحظه هایی از زندگی شخصی اوپنهایمر را هم نشان دهید چرا که هم دو فرزند دارد، هم زن دارد و هم معشوقه اش خودکشی کرده. یقین دارید درام فیلمتان باب میل همه می‌شود. تازه قرار است از اتفاقاتی که بعد از جنگ بر اوپنهایمر گذشت هم در فیلم بگذارید، از طرد شدن او، از تاثیر بمب بر روح و روان زندگی روزمره‌اش و سقوط لحظه به لحظه‌اش. می بیند